سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جودی دخترک نحیف ، پریشان و بارنگی پریده . همیشه بازیچه بقیه بچه ها قرار می گرفت اما هیچ وقت ناراحت نمی شد همه را دوست داشت و به همه کمک می کرد

روزی از روزها بچه های شیطون مدرسه تصمیم گرفتن دوباره جودی رو اذیت کنن به همین خاطر نقشه ای کشیدن . بعد از این که جودی بیچاره رو کلی مورد محبت قرار دادن و اعتمادش رو جلب کردن ، بردنش پای یک کوه ... سوراخی رو به اون نشون دادن و گفتن که باید روی اون بشینه و اگه پاشه، دنیا منفجر می شه

جودی کوچولو با ترس دوید و روی سوراخ نشست ... همه به هم چشمک زدن و فرار کردن هر چی جودی صداشون کرد هیچ کدوم بر نگشتن .

یک ساعت بعد : جودی خیلی ترسیده

سه ساعت بعد : جودی خیلی ناراحته و دلش کلی شکسته

پنج ساعت بعد : جودی می دونه این بار هم دوستاش سر کارش گذاشتن، اما اگه پاشه و دنیا بترکه؟

ده ساعت بعد : جودی شدیدا گرسنش می شه

یازده ساعت بعد : پاش به شدت درد می کرد و تیر می کشید

پانزده ساعت بعد : دیگه پاهاشو حس نمی کرد ، خیلی ترسیده بود و گریه می کرد

بیست ساعت بعد : به این فکر می کرد چه طور می شه اگه از روی اونجا پاشه؟

بیست و دو ساعت بعد : می خواد پاشه اما مردم دنیا گناه دارن

بیست و چهار ساعت بعد : جودی فقط گریه می کنه

سی و دو ساعت بعد : مادر جودی گریه کنان با عده زیادی بچه و مرد به سمت جودی می دون... جودی رو در حالی که تن بی جانش روی سوراخ زرد تر از همیشه به نظر می رسید، در آغوش می کشه و از رو سوراخ بر می داره

                و پایان دنیا 


نوشته شده در  جمعه 88/11/16ساعت  9:24 عصر  توسط گل ارا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زندگی تلگرامی ما
شکوفه
گلنار
قاصدک
آره خلاصه 2
آره خلاصه
به زودی
ایمان
عطر دارچین
همیشه دلم می خواست ...
پای خرگوش
[عناوین آرشیوشده]